ایران فرهنگی
از ایران که سخن میگوییم، سخن از چند تعبیر و ترکیب به میان میآید که از نظر گستره با یکدیگر متفاوت است. مروری بر این مفاهیم شاید ما را به تعبیر « ایران فرهنگی » نزدیکتر کند. ایران سیاسی، مرزهای امروز کشور ایران
نویسنده: دکتر مهدی فرهانی منفرد (1)
واکاوی مفهوم ایران فرهنگی
از ایران که سخن میگوییم، سخن از چند تعبیر و ترکیب به میان میآید که از نظر گستره با یکدیگر متفاوت است. مروری بر این مفاهیم شاید ما را به تعبیر « ایران فرهنگی » نزدیکتر کند. ایران سیاسی، مرزهای امروز کشور ایران است، بیکمی و فزونی. پرچم، سرود ملی، مرز، حاکمیت و تمام مفاهیمی که با وجود یک « کشور » همراه است، بخشی از این مفهوم تلقی میشود. روشن است که گسترهی مرزهای این ایران سیاسی، در گذشتهی تاریخی ما فراز و نشیب بسیاری را از سر گذرانده است. گاهی « نیزه داران پارسی » تا یونان میرفتند و در ستیزهای میان آتن و اسپارت نقش داشتند، بر حاکمیت سیاسی هند نفوذ داشتند و گام در راه تسخیر مصر مینهادند. زمانی نیز، پس از سقوط دولت ساسانی تا روی کار آمدن صفویان، ایران سیاسی وجود نداشت و سخن گفتن از این مفهوم مصداق بیرونی ندارد.در روزگار از دست رفتن استقلال ایران و نابودی حاکمیت سیاسی، « ایران تاریخی » جان میگیرد. وقتی فردوسی از ایران سخن میگوید: « دریغ است ایران که ویران شود » و « چو ایران نباشد تن من مباد »، از ایران تاریخی سخن میگوید و میخواهد خاطرهی سیاسی را زنده نگاه دارد. خواهیم آورد که او در همین عصر از دست رفتن حاکمیت و استقلال سیاسی ایران، پاسدار فرهنگ ایرانی و گسترش دهندهی ایران فرهنگی است. با ظهور مغولان، حاکمیت خلافت اسلامی، که شش قرن به طول انجامیده بود، به پایان رسید و ایران تن به یوغ مغولان داد. ولی این یوغ دوام چندانی نداشت و به روایتی از دوران حکمرانی سلطان محمود غازان و به روایت دقیقتر از دوران تشکیل قدرت سیاسی توسط صفویان استقلال سیاسی ایران بازگشت. هر چند « ممالک محروسه »ی صفویان، احیاگر مرزهای سیاسی ایران تاریخی نبود. در همان روزگار قندهار از دست رفت. در روزگار قاجاران بخشهای وسیعی از حاکمیت سیاسی ایرانیان در شرق و غرب ایران از دست رفت و حتی به روزگار حکومت دودمان پهلوی، با از دست رفتن حاکمیت سیاسی ایران بر بحرین مرزهای « ایران سیاسی » محدودتر هم شد.
« ایران جغرافیایی »، همان مرزهای جغرافیای طبیعی ایران یا فلات ایران است. مرز این ایران را پدیدههای طبیعی همچون دشت، کوه و رود مشخص میکند و البته گاه این مرزهای جغرافیایی با مرزهای حاکمیت سیاسی نیز انطباق مییابد. جیحون مرز جغرافیایی ایران است و تیر و نفس آرش نیز همان را برای مرز حاکمیت سیاسی برمیگزیند. در این ایران جغرافیایی، بخشهای شرقی فلات ایران هم که امروز کشور افغانستان در آن قرار دارد جای میگیرد و میان این دو قلمرو سیاسی، همگونی و هم پیوندی جغرافیایی وجود دارد.
فرهنگ و فرهنگ ایرانی
فرهنگ مجموعهای از باورها و رفتارهای گروههای انسانی است. فرهنگ در زبان فارسی مرکب است از دو واژهی فر و هنگ به معنای ادب، تربیت، دانش، علم، معرفت و آداب و رسوم ( معین، ذیل مادهی فرهنگ ). در زبان انگلیسی، فرهنگ (2) از واژهی کالتورا (3) و آن نیز از واژهی کولر (4) ریشه گرفته و به معانی، کشت کاری و ترویج است. این واژه از منظر نویسندگان مختلف تعریف شده و تعاریف آن بسیار متنوع و متعدد است، چنان که در برخی مآخذ بیش از 160 تعریف برای آن ارائه شده است.(5) این تعاریف در دستههای کلی تاریخی، هنجاری، روان شناختی، ساختاری و تکوینی جای میگیرد و هر دسته از این تعاریف نیز بر ابعاد ویژهای از فرهنگ تأکید میورزد. این تعاریف عمدتاً بر ابعاد غیرمادی دستاوردهای زندگی اجتماعی بشر، همچون، زبان، اندیشه، هنر، هنجارها، آداب و رسوم، رفتارها و ساختارها و تکوین آنها در بستر تاریخ تمرکز دارد. ( برای نمونه نک: روح الامینی، 1377: 50-49 )بر اساس همین تعاریف، باید به واکاوی و بازشناسی مفهوم فرهنگ ایرانی نشست. فرهنگی که در فلات ایران و در گسترهی جغرافیایی ایران تاریخی پدید آمده است و ویژگیهای منحصر به فرد خود را دارد. عناصر مختلف این فرهنگ عبارتند از: نوروز و تقویم خورشیدی، زبان فارسی ( دری و تاجیکی )، دین و مظاهر گوناگون آن در طول تاریخ ( دین زردشتی و آیین مهرپرستی، دین اسلام، مذهب تشیع و شاخههای مختلف آن )، هنر ایرانی ( شامل معماری ایرانی، شعر و ادب فارسی، هنرهای دستی شامل میناکاری، خاتم کاری سفالگری و... ). فرهنگ عامه نیز بخش مهمی از فرهنگ ایرانی به شمار میآید. در نگاهی کلان، فرهنگ ایرانی در دو قالب مکتوب و غیر مکتوب بروز و ظهور یافته است. بخش مکتوب آن به زبان، به صورت عام و زبان فارسی، به شکل خاص آن ارتباط مییابد. از آنجا که ابعاد غیر مکتوب فرهنگ ایرانی، هم بسیار گسترده است و هم دست کم بخشهایی از آن، به گونههایی در فرهنگ مکتوب بازتاب یافته است، نوشتار را تنها به بخش مکتوب فرهنگ ایرانی محدود میکنیم.
فرهنگ ایرانی: سرگذشت دیروز
طبیعی است که گسترهی « ایران فرهنگی » با گسترهی « ایران سیاسی » حاضر منطبق نیست و با آن نسبت باژگونه دارد. « ایران سیاسی »، با گذشت زمان و در ادوار مختلف تاریخی محدود شده و به صورت کنونی درآمده است، در حالی که گسترهی ایران فرهنگی در بدو پیدایش آن « ایران سیاسی » را که امروزه به صورت « ایران تاریخی » درآمده است دربرمیگرفت. کشورهایی چون تاجیکستان و افغانستان در آن گذشتهی تاریخی، بخشی از گسترهی سیاسی ایران بود و طبیعتاً فرهنگ ایرانی در بستر آن پدید آمد و رشد و گسترش یافت. گسترهی فرهنگ ایرانی در همان روزگاران کهن به مرزهای سیاسی ایران محدود نماند. هنگامی که آشوکا، فرزند چاندرا گوپتا، زیر نفوذ کتیبههای هخامنشی، استوانههایی را پدید آورد و فرامین خود را بر آن استوانهها نقش زد، فرهنگ ایرانی راه خود را به سرزمین هند گشوده بود. ( فرهانی منفرد: 1384، آشوکا )فراتر رفتن فرهنگ ایرانی از گسترهی سیاسی آن به روشهای مختلفی انجام شد. تجارت یکی از اولین و مهمترین ابزارهای این انتقال بود. بازرگانان مرز نمیشناختند و در شرق و غرب میتاختند، حکایتی از باب سوم گلستان سعدی گسترهی این پویایی را بهتر بیان میدارد:
« بازرگانی را دیدم که صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل بنده و خدمتکار. شبی در جزیرهی کیش، مرا به حجرهی خویش برد و همه شب نیارامید از سخنهای پریشان گفتن که فلان انبارم به ترکستان است و فلان بضاعت به هندوستان و این کاغذ، قبالهی فلان زمین و فلان چیز را فلان ضمین؛ گاه گفتی که خاطر اسکندریه دارم که هوایی خوش است و گاه گفتی که دریای مغرب مشوش است و باز گفت سعدیا سفری دیگر در پیش است، اگر آن کرده شود، بقیت عمر خویش به گوشهای نشینم و ترک تجارت کنم. گفتم آن سفر کدام است؟ گفت گوگرد پارسی به چین خواهم برد، شنیدم که آن جا قیمت عظیم دارد و از آن جا کاسهی چینی به روم آرم و دیبای رومی به هند و پولاد هندی به حلب و آبگینهی حلبی به یمن و برد یمانی به پارس و از آن پس ترک تجارت کرده، به دکانی بنشینم؛ چندان ازین ماخولیا فروخواند که پیش از آن طاقت گفتنش نماند؛ پس گفت سعدی تو نیز سخنی بگوی از آنچه دیده و شنیدهای! گفتم: آن شنیدستم که در اقصای غور / بارسالاری بیفتاد از ستور؛ گفت چشم تنگ دنیا دوست را / یا قناعت پر کند یا خاک گور » ( سعدی، گلستان، باب سوم، در فضیلت قناعت )
شاید هیچ متنی در زبان فارسی پدید نیامده باشد که بدین روشنی و ظرافت از گستردگی بازرگانی ایرانی سخن گفته باشد. هر چند سعدی در حجرهی این بازرگان در کیش با وی گفته داشته ( ضرورت ایجاد سجع با خویش را هم نادیده نمیتوان گرفت! )، ولی شروع و آغاز آخرین سفر تجاری آرزو شدهی بازرگان پارس است و احتمالاً در کیش یا جای دیگر، سعدی با همشهری خود به گفتگو نشسته است. مسیر جادهی ابریشم به خوبی در رفت و آمدهای بازرگان مشخص است و گسترهی فعالیتهای تجاریش از شرق تا غرب بسیار چشمگیر است. تأکید معنادار این متن بر سه نقطهی اساسی گسترهی شرقی فرهنگ ایرانی، چین، هند و غور، بسیار معنادار است. همین بازرگانان بودند که زبان فارسی را به دورترین سواحل شرقی شبه قارهی هند ( بنگال شرقی ) بردند.
افزون بر تجارت، جنگ نیز عاملی برای گسترش حوزهی جغرافیایی فرهنگ ایران بود. به دلایل راهبردی، اقتصادی و دینی، هدف اصلی این یورشهای نظامی شرق بود. دو دورهی تاریخ ساز این یورشها، یکی یورشهای محمود غزنوی به سرزمین غور و شبه قارهی هند است و دیگری، یورش غوریان به شبه قارهی هند. در این هر دو یورش، زبان فارسی به شبه قارهی هند راه یافت و جانشینان غوریان در هند. در این هر دو یورش، زبان فارسی به شبه قارهی هند راه یافت و جانشینان غوریان در هند، همچنین دودمانهایی چون بهمنیان و جانشینان آنان و بابریان یا گورکانیان هند از میراث داران، حامیان و گسترش دهندگان زبان و فرهنگ ایرانی در شبه قارهی هند بودند.
مهاجرت ایرانیان به شرق نیز یکی از مهمترین ابزارهای گسترش فرهنگ ایرانی در شرق بوده است. این مهاجرت در مقاطع مختلف تاریخی به صورتی گسترده انجام شده است. زمانی صوفیان، برای یافتن عرصهای فراخ و دور ماندن از آزار حکومتگران راه سفر به هند را برمیگزیدند. زبان فارسی، زبان تصوف بود و اینان در گسترش این زبان در میان مریدان و معتقدانشان و تألیف کتب مختلف به این زبان نقشی اساسی داشتند. خانقاههای این صوفیان زیارتگاه مریدان و شیفتگانشان از سراسر جهان بود. کسانی که به عزم زیارت و نثار نذور و هدایا به خانقاه این شیوخ میآمدند و پس از اقامتی کوتاه در خانقاه و شرکت در مجالس ارشاد مریدان خود، به خانههایشان بازمیگشتند، خود مویرگهای انتقال فرهنگ بودند و به گستردهشدن حوزهی زبان و فرهنگ یاری میرساندند.
راه دیگر، مهاجرت کسانی بود که گرفتار آزار دینی میشدند. شاخههای گوناگون تشیع در روزگاری که سنیان و حکومتیهای سنی در ایران غلبه داشتند، حروفیان رانده شده از دستگاه حکومت تیمور و جانشینانشان و سرانجام نقطویانی که به خشم شاهان صفوی گرفتار آمده بودند به سرزمینهای دیگری میرفتند که غور و غرجستان و همچنین شبه قارهی هند مهمترین این سرزمینها بود. آنان در این سرزمینها بر اندیشه و جریانهای فکری اثر میگذاشتند و از آنجا که بیشتر این رانده شدگان شاعر و نویسنده بودند، با آفرینش آثار ادبی و علمی به گسترده شدن مرزهای زبان فارسی کمک شایانی میرساندند. پیدایش فرقهی روشنیه در شبه قارهی هند و همچنین دین الهی اکبر از آموزههای همین مهاجران عقیدتی سرچشمه گرفته بود.
شاعران، دیگر سفیران زبان فارسی و فرهنگ ایرانی به سرزمینهای دیگر بودند. به ویژه هند، سرزمین موعود آنان بود و در آن سرزمین امن و امان و ثروت و جاه مییافتند. روزگاری، فاضلان و هنرمندان عافیت طلب، هند را کعبهی آمال خود میدانستند:
حبذا هند کعبهی آمال *** خاصه یاران عافیتجو را
هرک شد مستطیع فضل و هنر *** رفتن هند واجب است او را
هند در طول سدههای متمادی، قبلهگاه شاعران، نویسندگان، صوفیان، دیوان سالاران و دانشمندان ایرانی بود. اینان تمامی شئون زندگی فکری و فرهنگی آن سرزمین را زیر نفوذ خود گرفته بودند و بر آن اثری دیرپا نهادند.
علاوه بر هند، چین نیز از عرصههای شرقی گسترش زبان فارسی و فرهنگ ایرانی محسوب میشود. اسنادی از اولین نمونههای شعر فارسی در شهر تورفان در ترکستان شرقی یا سین کیانگ به دست آمده است. شادروان محمدتقی بهار در کتاب سبک شناسی مینویسد: « اوراقی این اواخر از زیر انقاض و وش زارهای شهر کهنه ( تورفان ) به دست آمده است که همهی آنها از جنس اشعار هجایی و به زبان دری و به خطوط مختلف پهلوی، سغدی و اویغوری است و این که ما آن را به زبان دری میخوانیم. ( بهار، 1376، برای آگاهی کامل در این باره نک: محمدنورالحق، 1384 )
با تکیه بر همین راه و روشها بود که گسترهی فرهنگ ایرانی در شرق گسترش یافت. افزون بر تاجیکستان و افغانستان که خود بخشی از ایران تاریخی به شمار میآیند و زبان فارسی و فرهنگ ایرانی در این سرزمینها همانند خود ایران، با گویشها و حال و هواهای متفاوت، بخشی جدایی ناپذیر از تاریخ و فرهنگ و زندگی مردم است، زبان فارسی به سرزمینهای دیگر چون سند و هند ( پاکستان، هند و بنگلادش )، ترکستان و چین و ماچین راه یافت و زندگی آنان را نیز زیر نفوذ خود قرار داد. بسیاری از سنتهای فرهنگی این سرزمینها با زبان فارسی و فرهنگ ایرانی پیوند دارد.
گسترهی شرقی فرهنگی ایرانی: چشم انداز فردا
در این گستره، از تاجیکستان گرفته تا پاکستان، هند، بنگلادش، آسیای جنوب شرقی، چین و حتی ژاپن میراث فرهنگ ایرانی زنده است. بخشی از این میراث در آداب و سنن و رسوم و اعتقادات آنان ریشه دارد و برخی دیگر به صورت مکتوب در کتابخانههای این سرزمینهاست. میراث مکتوب فرهنگ ایرانی در این سرزمینها با مخاطرات جدی مواجه است. این میراث، تنها به ایرانیان اختصاص ندارد و داشتهی مشترک مردم همهی این سرزمینهاست. اگر چه از نظر سیاسی این کاسهی شکسته و چندپاره، در مرزها و حاکمیتهای مختلفی گنجیده است، ولی از نظر فرهنگی پیکرهی یگانهایست که به مراقبت نیاز دارد.در گوشه و کنار این گسترهی عظیم جغرافیایی، میراث مکتوب گرانقدری نهفته است، که بخش ارزشمندی از فرهنگ ایرانی و فراتر از آن میراث بشری را در خود دارد. بخشی از این میراث مکتوب، به پایمردی و همت بزرگانی چون استاد احمد منزوی فهرست شده و در اختیار دوستداران قرار دارد. بخشی از این میراث، همچنان در خطر نابودی است واهل فرهنگ باید برای آن چارهای بیاندیشند. هدایت دانشجویان مقاطع کارشناسی ارشد و دکترا به سوی شناخت این میراث و تلاش برای احیای بخشی از آن میتواند گام مناسبی به سوی این هدف باشد. محققان ایرانی، تاجیک، افغانستانی، هندی و حتی چینی، باید برای شناخت ابعاد و زوایای پوشیدهی این میراث فرهنگی همت و تلاشی روزافزون داشته باشند. سیاست گزاران باید بکوشند تا با تکیه بر این نقاط مشترک، از مسیر همدلیهای فرهنگی به ایجاد همدلیهای سیاسی راه گشایند.
آنچه این گسترهی عظیم و مردمان آن را به هم پیوند میدهد، سنتها، آداب و رسوم، میراث مکتوب مشترک، علم و ادب مشترک و زبان مشترک است. این میراث، اگر در معرض سیاست زدگیها و کج اندیشیها قرار نگیرد، میتواند به خلق همزبانیها و هم فکریهای زاینده تداوم دهد و این پیوستگی، افزون بر غنیتر کردن فرهنگ مشترک، به تعالی بیشتر فرهنگ بشری کمک کند. وطن فرهنگی تمامی مردمان این سرزمینها، وطنی یگانه است که باید در حفظ و گسترش مرزهای آن اهتمامی مشترک در کار باشد.
پینوشتها:
1- عضو هیأت علمی گروه تاریخ، دانشگاه الزهرا.
2- Culture.
3- Cultura.
4- colere.
5- See: Alfred Kroeber and Clyde Kluckhohn, Culture: A Critical Review of Concepts and Definition, 1952
- روح الامینی، محمود، زمینهی فرهنگ شناسی، انتشارات مهدی، 1377.
- بهار، محمدتقی، سبک شناسی یا تاریخ تطور نثر فارسی، تهران، مجید، 1376.
- محمد نورالحق بن لقمان صینی، کیمیای پارسی ( زبان فارسی در چین )، ترجمهی محمود، شکیب، کلبهی معرفت، 1384.
- سعدی، شیخ مصلح الدین، کلیات دیوان سعدی، تهران، بیتا.
- فرهانی منفرد، مهدی، « آشوکا »، دانشنامهی زبان و ادب فارسی در شبه قارهی هند، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، جلد اول، 1384؛
- Kroeber, A. and Kluckhohn, C. , Culture: A Critical Review of Concepts and Definition, 1952
منبع مقاله :
کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره 148، صص2-6.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}